دنیا کوچولوی مامان و بابادنیا کوچولوی مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

دنیا شیرینی زندگی ما

دنیای کم حوصله من.

آخه من چیکار کنم از دستت شیطون کم حوصله ی مامانی. تو یه لحظه کلی ادا و اطوار داری.زود هم حوصلت سر میره و دوست داری موقعیتت رو تغییر بدم. " width="117" height="60" /> دست میزنی و ذوق میکنی واسه مامانی تمرین چهار دست وپا رفتن سریع خسته میشی و میخوای بلندت کنم آروم دراز میکشی غر میزنی و دستت رو دراز میکنی که دوربین و بهت بدم باز بیخیال میشی و بازی میکنی کل اینا 5 دقیقه هم نشد!!!!!!!!!!!!!!!!!      ...
24 شهريور 1392

مادرانه

  دختر قشنگم گاهی وقت ها سنگینی بار زندگی به حدی میرسه که پشت آدمو خم میکنه و زانوهاش رو تا  انگار تکیه گاهی نیست که بتونه دستاش رو بهش بگیره و از زمین خوردنش جلوگیری کنه اگه یک روزی به این حس رسیدی میفهمم که چقدر اون لحظه احساس تنهایی و بی کسی وجودت رو له میکنه اما در همین لحظات هست که باید یه نگاه به بالای سرت بندازی عزیزکم تو تنها نیستی یه طناب محکم میبینی آره.............. طنابی که تا عرش ادامه داره با تمام قدرتت دستات و بیار بالا محکم طناب رو بگیر.مطمئن باش که نگهت میداره این تنها راه نجاتت از افتادنه همیشگیه. دختر گلم این طناب محکم خداست.همیشه در اعماق...
21 شهريور 1392

شیرین شدی گلم 2

" width="500" height="80" /> سلاممممممم دختر کوچولوی قشنگم. مامانی باز فرصت پیدا کرد تا بیاد وبلاگتو آپ کنه الانم تو خواب نازی باز. " width="65" height="40" /> خب حالا میخوام از کارایی که یادگرفتی و دوست داری برات بنویسممممممم. امروز 7 ماه و 3 روزه شدی. تو شیرین شدی گلم 1 تا ماه 4 رو  نوشتم برات اینم باقیش. 4 ماه و 20 روز راحت غلت میزدی اما زیاد دوست نداشتی و زودی گریه میکردی.صورتت رو به زمین میمالیدی بینیتم سرخ میشد. بغلی شدی دیگه دایی جونم برات یه آغوشی خرید تا مامانی راحتتر نگهت داره آخه مچ دستای مامانی درد میکنه و مشکل داره یکم. روروئک سواری و دوست داری.نانای میکنی وقتی برات آهنگ میزارم.دست...
21 شهريور 1392

دنیا و روروئک سواری

دختر قشنگم از 5 ماه و 22 روزگی سوار روروئکت شدی.خیلی هم دوسش داشتی و کل خونمونو باهاش میگشتی.انگار بلد بودی از قبل عسلممممممممممم.دکمه های موزیکشم که میزدی و صدای آهنگ میومددددددد کلی ذوق میکردی و میخندیدی.الانم که 7ماهه ای دیگههههههههه حرفه ای شدی و سرعتی میگردی خونروووووو.یه لحظه ازت غافل شممممممم.خراب کاری میکنی. بپر بپر میکنی توش.ترانه هم که برات میزارم.نانای میکنی. دست میزنی و  میچرخی.خیلی شیرین کاری میکنی. جیگرمممممممم.هر چیزی رو هم که بخوای برداری به سمتش خم میشی و پاهات و میزنی به میله روروئکتو سمتش خم میشییییییییییی.واااااااااای خیلی میترسونیم اینجوری دخترم اینقدر شیطونی نکن دیگه .اگرم ...
20 شهريور 1392

گزیده ای از ماه پنجم و ششم دنیا جونم

این دو دست لباس رو خاله جون زحمت کشیده برات دوخته گلم. 5 ماه و 3 روز 5 ماه و 20 روز                                                                     دنیای متعجب 5 ماهه 5 ماه و 12 روزگی نشستی 6 ماه و 3 روزگی دیگه مدت طولانی تری می...
20 شهريور 1392

واکسن 6 ماهگی

دختر گلم مثل دفعات قبل باز هم استرس داشتمممممممممم.اما اینبار موقع رفتن بیشترم شد آخه خاله جون مریض بود یکم و نمیتونست همراهمون بیاد منم باید تنها میبردمت.با نگرانی رفتیم مرکز بهداشت.قطره استامینوفن رو بهت دادم و نیم ساعت بعدشم واکسنت تزریق شد.خیلی گریه کردی اما تا بغلت کردم آروم شدی .یکم شیر خوردی و خوابیدی و برگشتیم خونه.یکم بعدش خاله جون زنگ زد و گفتش بعداز ظهر میاد پیشمون آخه میدونست تنهایی سختمه مراقبت باشم .واقعا خیلی خوب و مهربونه همیشه کنارمونه و تنهامون نمیزارههههههههههه. دختر گلم همیشه حرمت و احترام خاله ها و اونایی که دوست دارن و داشته باش. تا غروب که خاله ها  پیشمون بودن حالت خوب بود حتی روروئک بازی هم کردی. اما شب ...
20 شهريور 1392
1